عکس
سلام هستیم نفسم عشقم مامانی همونطور که بهت قول داده بودم اومدم چندتا عکس برات بزارم از اهواز و خونه و شیطنتات راستی امروز هم رفتیم مهد عمه آذر عکاس اومده بود رفتیم عکس انداختیم با سفره هفت سین بماند که اونجا رو کلا ریختی بهم 2 تا عکس هم از مهد عمه آذر برات گذاشتم . آخه مامان جان این چه قیافه ای هست که در آوردی اینجا تو ماشین دادش ایلیایی آخ که چه دعواها سر این ماشین کردید قربون خندهات اینجا هم رفته بودیم پارک تو اهواز جاده ساحلی اینم با دادش ایلیا ببین خونرو چیکار کردی با خاله مهسا 2 تایی ببخشیدا به ...... کشوندید ...
نویسنده :
مامان مریم
17:24
بدون عنوان
سلام قشنگترین بهونه زندگیم ** ** مامانی شرمنده خیلی وقته نتونستم به وبلاگت سر بزنم آخه میدونی نبودیم تهران رفته بودیم اهواز خونه خاله مصی جون . یه چند روزی بود حال مامانی زیاد خوب نبود نمیدونم چرا دلم خیلی گرفته بود بعد بابا امیر بدون اینکه به مامانی بگه رفته بود بلیط اهواز گرفته بود واسمون که بریم یه چند روزی پیش خاله مصی آب و هوامون عوض بشه . خلاصه اینکه با هواپیما بابایی مارو فرستاد اهواز از وقتی سوار هواپیما شدیم شروع کردی به بهونه گیری بغلم میکردی سفت منظورت این بود که از جام پاشم رات ببرم منم که نمیتونستم خلاصه تا تونستی تو این 1 ساعت جیغ زدی و گریه کردی و بهونه گرفتی . یه آقایی صندلی جلو من...
نویسنده :
مامان مریم
16:47
بدون عنوان
سلام نفسم مامانی الهی فدات بشه پسرم این روزا دیگه داری مفهوم همه کلمات رو میفهمی وقتی لیوان دستت هست بهت میگم ببر بده به مهسا میبری میدی برام سفره جمع میکنی وسایل های سفره رو یکی یکی میاری تو آشپزخونه میدی بهم الهی فدای این پسر زحمتکشم بشم من خیلی دوست دارم . تا آهنگ میشنوی سریع میری میرقصی جلو تلویزیون . یه دست و پایی تکون میدی که نگو همه باهات پا میشن میرقصن ای رقاص من میری با خاله تو اتاق پای کامپیوتر بعد میگی o o o o o o یعنی آهنگ ملودی برام بزار الهی من فدات بشم خلاصه مامان خیلی شیرین زبون شدی میام دوباره از بقیه کارات با عکس برات مینویسم باید الان زود بیام خونه تا جیغت در نیومده بوسسسسسسسسسسسسسسسسس ...
نویسنده :
مامان مریم
17:25